loading...
همه چیز در هم
امیر حسین بازدید : 77 دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

ز وقتی یادمه ازش میترسیدم نمیدونم چرا اخه اون ترس نداشت اما یه جذبه ی خاصی توی وجودشه که باعث میشه بهش احترام بذارم.امروز صدای
دادش از جا پریدم که دیدم رفت تو ماشین و سریع از در باغ زد بیرون...خدا به خیر کنه.......معلوم نیشت چشه...تا حالا سر باباش داد نزده
بود....اسم من دریاست...18سالمه و امسال کنکور دارم.رشته ام تجربی و خیلی هم بهش علاقه دارم.توی یه باغ خیلی بزرگ که از پدر بابام به بابام و
عموم ارث رسیده زندگی میکنیم.دو تا خونه ی 500 متری ویلایی با کمی فاصله و یه باغ بزرگ پر از گل وگیاه این خونه رو شامل میشه.....من تک.

براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !
برچسب ها amir9876543211.blogfa.com ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 38
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 25
  • بازدید ماه : 24
  • بازدید سال : 147
  • بازدید کلی : 2,069